مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش

مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش

ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان

ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان

اگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشم

شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان

مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش

بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان

ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت

کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان

رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان

که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان

چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید

که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان

عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید

در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان

عراقی


فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  ساخت وبلاگ   |   روانشناس ایرانی در لندن   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده